جدول جو
جدول جو

معنی بالا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بالا کردن
(مُ ضَ دَ)
بر بردن. فراز بردن. به بالا آوردن، چنانکه آب را از چاه و خاک و گل را از زمین به پشت بام و غیر آن. نمو کردن. رشد کردن. بالا گرفتن. افراخته شدن. قد کشیدن. گوالیدن. بالیدن خواه در انسان باشد یا نبات:
بدرگاه چون گشت لشکر فزون
فرستاد بر هر سویی رهنمون
که تا هر کسی را که دارد پسر
نماند که بالا کند بی هنر.
فردوسی.
جز بدی نارد درخت جهل چیزی برگ و بار
برکنش زود از دلت زان پیش کو بالا کند.
ناصرخسرو.
همچنانکه درختی که بر زمین نرم روید و غذا تمام یابد بالا بتواند کرد و اگر در میان سنگ روید و غذا تمام نیابد بالا نتواند کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
سروبن گرچه رست و بالا کرد
سر او راسپهر والا کرد.
سنائی.
در حریم سترش و بستان سرای عصمتش
جز بشرط راستی یک سروبن بالا نکرد.
؟ (از کتاب سمط العلی).
ترعرع، بالا کردن کودک. (منتهی الارب).
- بالا کردن روی، سر برآوردن. ببالا نگریستن. بسوی چیزی یا کسی که برتر ازو قرار دارد نگریستن:
روی بالا کرد و گفت ای عندلیب
از بیان حال خودمان ده نصیب.
مولوی.
- بالا کردن قیمت،افزودن قیمت. افزودن ساختن بها. قیمت را زیاده قبول کردن. پذیرفتن کالایی با قیمت بیشتر از مشتری قبلی. روی دست یکدیگر رفتن. مزایده کردن. روی دست هم پاشدن.
- بالا کردن گفتار، بالا گرفتن آن چنانکه بهمه جا رسد:
قدر تو بیشی کند کردار تو پیشی کند
بخت تو خویشی کند گفتار تو بالا کند.
منوچهری، نام آبادیی درچهاردانگۀ هزارجریب مازندران. (همان کتاب ص 124)
لغت نامه دهخدا
بالا کردن
((کَ))
بزرگ کردن (فرزند)
تصویری از بالا کردن
تصویر بالا کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ مَ نَ)
کار عجیب بظهور آوردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
نه مجنون داشت این همت نه فرهاد
تکلف بر طرف باقر بلا کرد.
باقر کاشی (از آنندراج) ، فصیح شدن. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس) ، سوگند خوردن. (از ذیل اقرب الموارد از لسان)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ نِ / نَ کَ دَ)
در زبان اطفال شیرخواره و کمی بزرگتر، خفتن. خوابیدن
لغت نامه دهخدا
(مُ عارْ رَ)
بربردن. راندن از پائین بجایگاه برین. حمل کردن از زیر به زبر. متصاعد ساختن. برتر قرار دادن.
- بالا بردن ساختمان، برآوردن آن. بمرحلۀ پوشش رساندن بنا.
لغت نامه دهخدا
تصویری از پالان کردن
تصویر پالان کردن
پالان بر پشت ستور نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لالا کردن
تصویر لالا کردن
(کودکان) خوابیدن خفتن، در زبان اطفال خفتن، خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باور کردن
تصویر باور کردن
سخن کسی را راست دانستن باطنا تصدیق قول کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهر کردن
تصویر باهر کردن
ظاهر کردن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل کردن
تصویر باطل کردن
ستردن بیهوده ساختن بی معنی کردن، ناراست جلوه دادن ابطال
فرهنگ لغت هوشیار
سر گرم شدن ببازی، مشغول شدن بچیزی سر گرم شدن بچیزی گذراندن وقت، قمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوا کردن
تصویر بلوا کردن
آشوباندن شوراندن
فرهنگ لغت هوشیار
افزایش دادن، افزودن، اضافه کردن، زیاد کردن
متضاد: کاهش دادن، پایین آوردن، بالا رفتن، ترقی دادن، رفعت بخشیدن، بزرگ کردن، بزرگ جلوه دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
يرفع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
Top, Airlift, Elevate, Raise, Up
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
transporter par avion, élever, lever, monter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
воздушный мост , поднимать , поднять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
mit Luft transportieren, erhöhen, heben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
транспортувати , піднімати , піднімати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
transportować, podnosić, podnieść
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
空运 , 提升 , 向上
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
transportar por avião, elevar, levantar, subir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
trasportare per aereo, elevare, sollevare, alzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
ایئر لفٹ کرنا , بلند کرنا , اٹھانا , اوپر اٹھانا , اوپر کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
luchtvracht, verhogen, tillen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
এয়ারলিফট করা , উন্নীত করা , তোলা , উপরে তোলা , উপরে তোলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
kubeba angani, kuinua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
hava yoluyla taşımak, yükseltmek, kaldırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
공중 수송하다 , 올리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
エアリフトする , 上げる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
transportar por aire, elevar, levantar, subir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
एयरलिफ्ट करना , ऊंचा करना , उठाना , ऊंचा करना , ऊपर करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
mengangkut melalui udara, meningkatkan, mengangkat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
ลำเลียงทางอากาศ , ยกระดับ , ยก , ยก , ยกระดับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بالا بردن
تصویر بالا بردن
להטיס , להרים
دیکشنری فارسی به عبری